mi118.com قضیه دستگیری رپرها - سمساری
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، گنج بزرگی است که فنا نمی پذیرد . [امام علی علیه السلام]
قضیه دستگیری رپرها - سمساری
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • لشکری یا سیدی کدوم هیچکس اصلی هستند؟

    قضیه دستگیری رپرها چی شد؟

    همه سوالات شما توسط سروش لشکری پاسخ داده شده است.

    Soroush Hichkas

    سروش جان خودتو بیشتر معرفی کن.

    سروش لشکری هستم . البته میشه گفت لشکری هست و میشه گفت نیست. دانشگاه گرمسار درس می خوندم که اخراج شدم. متولد 1363 هستم.

    خوب راجع به این قضیه لشکری و سیدی توضیح بده که بالاخره کدومتون هیچکس اصلی هستید؟

    اگه بخوام بهتر بگم هیچکس دو نفر هست. میشه گفت یه گروهه. البته از اول نبود ولی شد. اسمارو نمی تونم پشت تلفن بگم . از همون اول آدمای دولتی پشت پرده بودن. ولی مشکلی پیش نیومده بود.

    یه اتفاقی می افته که ما پامون باز میشه. اولش همه چیز رو روال بود. 5-6 سال پیش همون اوایل یه برنامه ای پیش اومد . آقای سیدی تازه آلبومش که به زبون انگلیسی بود اومده بود(که اسمش رداژ بود) که من هم بهش کمک کردم. یه جورایی رفیقم بود. کارش پخش آنچنانی نشدن چون اون موقع این همه سایت نبود. پاتوق زیاد داشت . بام تهران صوفی ونک و... واسه همه می خوند . شایان از بکس سیدی بود . واسه همه فری استایل می رفت . ولی ازش عکس پخش نشد و خدا رو شکر که پخش نشد. حالا می فهمید چرا.

    سروش (سیدی) تو شمال با یه فردی به اسم احسان آشنا میشه . احسان از رپ هیچی حالیش نمیشد و هیچکس رو هم نمی شناخت و نمی دونسته که این همون هیچکس هست. کمی میگذره تو تهران رابطشون بهتر میشه و بیشتر با هم رفیق میشن. احسان عاشق یه دختره بوده و با هم قصد ازدواج داشتن. ( اینم بگم پسره از طبقه پایین جامعه و دختره دقیقا بر عکس از طبقه بالای جامعه و مایه دار بودن ) خانواده پسره بدشون نمی اومد که این دو تا رو به هم بچسبونن ولی خانواده دختره راضی نبودن. خلاصه کار به جاهای باریک می رسه و دختره از حساب مادرش 50 میلیون تومان کش میره و با احسان تصمیم می گیرن که فرار کنن. همه چیز رو ردیف میکنن حتی آدم پرون هم جور می کنن. خلاصه احسان زنگ میزنه به سروش ( سیدی ) و میگه اگه خوبی و بدی از ما دیدی حلال کن . سروش هم که فکر میکنه می خواد خود کشی کنه باهاش جلوی هنرستان دختره قرار میزاره که احسان رو منصرف کنه. ( نصف بچه های هنرستانه دیوونه هیچکس بودن) سروش شروع میکنه به نصیحت کردن ومنصرف کردن احسان بعد تازه می فهمه قضیه خود کشی نبوده.احسان به سروش میگه ساناز تو هنرستان منتظر تماس منه اگه ممکنه گوشیتو بده بهش زنگ بزنم. اون هم گوشی رو میده بهش تا زنگ بزنه. زنگ میزنه و به ساناز میگه با گوشی سروش زنگ میرنم . بعد از کلی حرف زدن یهو سروش شروع میکنه به حرف زدن با دوستش . (سروش با دوستش اومده بود) ساناز که صداشو میشنوه میگه اون کیه؟ احسان میگه همونی که تو شمال باهاش آشنا شدم . همونی تند تند میخونه ( منظورش رپ کردن بوده ) . درسته که ازش عکس پخش نشده بود ولی آمار قیافشو داشتن. ساناز به احسان آمار قیافه سروش رو میده . میگه کچله ؟ سبیل داره؟ خلاصه 99% شک می کنه. ساناز به دو تا از دوستاش به اسم های تینا و هانی که دیوونه هیچکس بودن میگه : من که دارم میرم ولی می خوام یه حال بهتون بدم. من شماره هیچکس رو دارم . می خوام بدم بهتون. اون دو تا میگن بابا از کجا آوردی ؟ ما که هرچی خودمون رو کشتیم پیدا نکردیم. ساناز میگه دیگه چی کار دارید. خلاصه شماره رو می گیرن.

    زنگ هنرستان که میخوره همه میان بیرون . سروش می بینه که همه پشت مانتوهاشون با لاک غلط گیر برعکس نوشتن هیچکس و جلوشون هم نوشتن سروش. سروش که کپ کرده بود احسان رو با لگد از ماشین میندازه بیرون و از قضیه در میره.

    بعد از 2-3 روز که تو کف مونده بودن قضیه رو فراموش می کنن. (اینم بگم احسان و ساناز با هم فرار میکنن. ما هم هنوز ازشون خبر نداریم.) بعد از یک هفته تینا به خط سروش زنگ میزنه و چون سروش به اصفهان سفر کرده بود و اون خطش رو زیاد دستش نمی گرفت منشی شرکت جواب میده و میگه سروش نیست. تینا مطمئن میشه که خط مال خود سروشه. 4-5 روز میگذره و سروش برمیگرده تهران که مادر تینا زنگ میزنه به سروش. میگه خیلی خوشبختم که با شما صحبت می کنم . چرا جواب دختر منو نمی دید؟ خیلی آهنگ های شما رو گوش میده. روی تمام لباس هاش و همه در و دیوار اتاقش اسم شماست. سروش میگه مگه من کیم؟ خانم ما رو کس خل کردید؟ مادر تینا : این حرفا از شما بعیده. مگه شما سروش هیچکس نیستید؟ سروش : خودم هستم ولی این چرت و پرتا چیه دارید می گید؟ از طرف کی زنگ زدید؟ یکی یکی اسم دوستاشو میگه . میگه خانم می خواید سر کار بذارید؟ مادر تینا: حالا اگه می شه بیا با دخترم صحبت کن . یک هفتس داره گریه می کنه.

    سروش به تینا میگه : چیه عاشق شدی؟ تینا : من دیوونتم. سروش: شمارمو از کجا آوردی؟ کارای من تو تهران اونجوری پخش نشده. تینا : تو هنرستان ما همه عاشقتون هستن. آدرس هنرستان رو میگه .سروش : من آمارشونو دارم. تینا : همشون دنبالتن . من همیشه میومدم تو پاتوقاتون تا بتونم شما رو ببینم. شمارتو از ساناز گرفتم. سروش : آره احسان رفیقم بود. سروش یه جورایی راه رو واسه دختره باز میکنه ولی اصلا با هم تیریپ love نداشتن . ( اینو تو پرانتز میگم : خانواده دختره خیلی کله گنده ان . نمیشه پشت تلفن گفت . نمیشه باهاشون در افتاد. بعد از بالایی اینا هستن. یه نمونه کوچیکش اینه که خونشون تو شهرک یاسر هست . اوجا یکی خونه یک حاج اکبر نامی هست . یکی خونه آقای رفس....... هست و خونه اینا.) بعد از چند وقت دایی سروش بهش میگه با تینا حرف نزن. هر دفه که اینو می گفته سروش قبول میکرده ولی بازم باهاش صحبت می کرده. وقتی که باباش هم میاد ایران فشارها روی سروش بیشتر میشه وکار به تهدید کردن می رسه. بالاخره سروش جلوی دایی و باباش به تینا زنگ میزنه و میگه دیگه به من زنگ نزن و از این جور صحبتا بعد قطع می کنه. 2-3 روز که از این ماجرا می گذره مادر تینا به سروش زنگ می زنه . مادر تینا : مگه تو مسلمون نیستی؟ مگه آدم نیستی؟ مگه دل نداری؟ سروش :مگه چی شده؟ مادر تینا: تینا خود کشی کرده و الان تو بیمارستان بستری هست. توی بیمارستان یه لحظه تینا رو تنها می ذارن . اون هم از این فرصت استفاده می کنه و به خودش آمپول هوا می زنه و فوت می کنه.((((هانی ( دوست تینا) رو هم جو می گیره و از پشت بوم خودشو پرت می کنه پایین و دست و پاش می شکنه.)))) تینا یه نامه نوشته بود که توش : من تو کل زندگیم بزرگترین آرزوم این بود که با سروشم باشم . الان که دیگه ندارمش دیگه دلیلی برای زنده موندن ندارم . توی نامه ما مادرش صحبت کرده بود. سروش می ترسه ولی باز میگه به تخمم. پیش خودش میگه خانوادم که قضیه رو می دونن و کمکم می کنن و واسه خودش برنامه می چینه. ولی تمام خاندان تینا و تمام خاندان هانی و مدیر هنرستان و خانواده های ساناز و احسان هر کدوم نفری یک دونه از سروش شکایت می کنن. سروش میره با این و اون صحبت میکنه تا برنامه هارو ok کنه . خانواده سروش بهش می گن که تو باید یه چند وقتی فرار کنی. سروش می گه : هوای همه رو دارید الا من که فامیلتون هستم. باباش راضیش می کنه که بره . اونا کمکش نمی کنن. آخه شخصیتشون خراب میشد. ( فرض کن تو پسر اون بالایی باشی . اگه به هر دلیلی تو رو دست گیر کنن تو هیچ وقت نمی گی که پسر اونی. اگه تو هم بگی خود باباهه قبول نمی کنه. خوب خیلی واسش افت داره) پیش خودش میگه بالاخره پدر مادرم صلاح منو می خوان. قبول میکنه و 9-10ماه فرار میکنه (توی شهر های مامازند. بابلسر. آمل. ساری. قائم شهر. رشت. اهواز. کرمانشاه. سنندج. کاشان و ... توی زیر زمین یا خونه ای که خیلی کوچک بود زندگی می کرد. مثل حبث بود . اصلا اجازه نداشت از اتاق بره بیرون فقط یه چیز می دادن که بخوره و نمیره. 9ماه رفیق فابریکش در و دیوار بود. خیلی داقون شد. حتی تو بیمارستان روزبه هم بستری شد که چند بار از اونجا فرار کرد ) که تو همین مدت اونا ما رو آوردن روی کار. کارای مارو کردن و روی من کار کردن. من موهام بلند بود ولی منو کچل کردن و منم سیبیل گذاشتم. خلاصه منو شبیه سیدی کردن و قبل از آلبوم ایرانیه کلی عکس از ما گرفتن و پخش کردن . بعد از 9-10ماه که خود سیدی برگشت اونم روی من کار کرد. ولی اون خیلی حالیشه. با هم نظر میدادیم. تا اینکه یک سال بعد از آلبم خارجیه آلبوم فارسی اومد بیرون. خداییش اگه من جای سیدی بودم کم میاوردم. افسرده شده بود قاطی کرده بود یه جورایی دیوونه شده بود. خلاصه عکس من پخش شد و همه چهره ما رو شناختن. مثلا تو آهنگ قانون ورس اول رو خود سیدی میخونه و ورس دوم رو من میخونم حتی لحن کرس هاش هم یه کم با هم فرق میکنه. ( سیدی از بچگی صداش خش داشت ولی من نه. از بس کشیدم و اینجوری خوندم اومده دستم). اول تو استودیو اونا ضبط و mix می کردیم . بعد دور از چشم اونا می بردیم دوباره سیدی می خوند و دوباره میکس می کردیم که اونا شک کردن. 5-6 سال زجر کشید که اگه من بودم طرف رو نابود می کردم. 60-70% ریشه هنر از اونه ولی 30-40% بقیه من هستم. من بهش حق میدم. اونا گفتن این راز نباید فاش بشه. سیدی خیلی با مرام و خاکیه . وضع مالیش توپ بود ولی خیلی دست و دل بازه ولی از بچگی روی پای خودش بوده. یه 1000 تومانی از باباش نگرفته. اینم بگم با eminem مکاتیه داشته. از دوم دبستان تو رپه. یعنی اون موقعی که حتی منم نمی دونستم رپ چیه. خیلی ها این قضیه رو می دونستن ولی اجازه نداشتن که بگن. خیلی سختی کشید حتی از خونه ترد شد باباش گفته بود که باید رپتو بذاری کنار. سیدی دوباره از صفر شروع کرد. وضع مالیشو کشید بالا حتی یه BMW X3 خرید. ولی وضع باباش خیلی بهتره . تو 17-18 سالگی اولین سرمایه رو میده به یه مهندس با هم یه شرکت راه میندازند ولی ورشکست می شه. باباش خیلی گندس. یه بار توی جمع گفت شاید من 4 تا پیرهن بیشتر از سروش پاره کرده باشم ولی سروش بیشتر از من تجربه داره چون تو کوچه و خیابون بزرگ شده. هیچ وقت از باباش سوء استفاده نکرد. زندان بوده کانون بوده ولی اصلا خلاف نمیکنه. من اواسط خودمو گم کردم ولی ازش معذرت خواهی کردم. اونم به خاطر یه سری آدم های ..... بود که منو خراب کردن. سیدی دوباره افسرده شد واز من متنفر شد. خیلی جرئت داره. به خون من تشنه شده بود. اونا نمی ذاشتن ما همدیگرو ببینیم الان هم نمیذارن. بابای سیدی برش شرط می ذاره.اینکه دختر یکی از سردارهای پلیس بین المللی رو بگیره . سروش میگه من نمی خوام زندگیم مثل شما بشه. ولی به زور اون رو پای سفره عقد می نشونن. عروسی تو هتل استقلال بود. جلو در ورودی گیت گذاشته بودن و همه رو بازرسی می کردن . بالای ساختمان ها تک تیر انداز گذاشته بود . تو اونجا هر کسی رو که میدیدم آشنا میزد. تو تلویزیون دیده بودم. فقط اون بالا بالاییه نیومده بود که پسرش اومد ازش یه نامه خوند که توش معذرت خواهی کرده بود که نیومده . همه بودن که وسط مجلس سروش بلند شد یه تف انداخت رو صورت پسره و چند تا فحش آب دار داد بهش و گفت ک...مم نمی تونی بخوری. خلاصه یه شر ساختگی راه انداخت و در رفت. قضیه گذشت. هر جوری می خواست فرار کنه باباش گیر میاورد. سروش خاطر خواه یه دختره بود. باباش می گفت اونو ول کن و رپو کنار بذار. سروش : من از دوم دبستان تو رپ بودم این همه به خاطرش زجر کشیدم. بعد 6-7 سال اومدید راز منو فاش کردید حالا می گید رپو بذار کنار؟ خلاصه باباش همه چیزش رو ازش گرفت. حتی اون چیز هایی که به اسم خود سروش بود روهم ازش گرفت حتی لباس تنش رو. فقط تنها کاری که نکرد این بود که ممنوع الخروج نکرد. حساب های بانکیش رو بست. زمین ها ماشین و... رو هم گرفت. اسپانسر هاش رو ازش گرفت و دیگه حمایتش نکردن. چون برنامش به صورتی بود که قرار بود آلبوم مجاز بده بیرون که همه چیزش ok شده بود . قرار بود کلیپ هاش از همه کانال های شاخ ایرانی داخل و خارج کشور و کانال های شاخ خارجی پخش بشه . و خیلی برنامه های دیگه که همشو ازش گرفت. ولی خودش دوباره همه رو داره ok می کنه . خودش خیلی گندس. اصلا دست کم نگیرید. من خودم دیدم که چه کسایی جلوش دولا راست میشن. اراذل زیاد داره. بکس زیاد داره. سر قضیه اعدام من گفت نامردیه هرکسی ندونه ما که می دونیم شعرا با من بود و من می خوندم. منم خواستم تلافی کنم. هر چی دارم از اون دارم. خیلی ها پشت من حرف در آورده بودن که لشکری خایه نداره. سیدی این همه مصاحبه کرده ولی لشکری ساکت نشسته. تا حالا مصاحبه نکرده بودم. خایه نکردم . واسه همه می گم به خاطر یه سری دلایل بود که نمی تونم بگم چی بود. حتی وقتی خیلی ها می پرسیدن من میگفتم در این باره حرف نزنیم بهتره خلاصه می پیچوندم. آهنگ رفاقت تعطیله کامل سیدی بود ولی مایه بده من بودم. من هیچکس ورژن 2 هستم ولی سیدی ورژن 1 هست. چرا وقتی این راز فاش شد همه گفتید کس شره؟ من پی زندگی خودمم اون هم پی زندگی خودش. شاید 1-2 سال بیشتر زنده نباشیم معلوم نیست.اون بچه هایی که توی رپ هستن می خوان جو رو متشنج کنن. رپ یعنی سیاست. سیاست رپ خیلی کثیفه.قضیه دستگیری ها همش راست بود. همه رو دایی سیدی گرفت ولی هیچکس نفهمید. توی اداره وزرا همه رو لخت مادر زاد کرده بودن. تتلو می خوند و رضا (پیشرو) می رقصید. یه مشت فنچ که نه از رپ سر در نمیارن نه از سیاست نه سر از کون خر عملی شدن و الکی با هم کل کل می کنن. جلو خودمون خایه مالی می کنن ولی پشتمون حرف می زنن.




    arash ::: شنبه 86/7/7::: ساعت 4:46 عصر
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 0

    بازدید دیروز: 0 کل بازدید :3918

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    mi118.com
    >>لینک دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    mi118.com